آیین نکوداشت فردوسی در اوز

ساخت وبلاگ

شنبه  25  اردیبهشت به پاسداشت هویت و فرهنگ هر ایرانی بزرگداشت فردوسی را در تالار فردوسی دانشگاه آزاد برگزار کردیم.ا پس از تلاوت قرآن  توسط زارعی از دانشجویان دانشگاه آزاد و سرود ملی ،از  فردوسی خواندند و شنیدیم،از فردوسی سخن ها به میان آمد،با شاهنامه که شناسنامه ی هر ایرانی است همراه شدیم.شبی زیبا که با اشعار شاعران زیباتر شد. آغازگر برنامه سید یوسف حسینی رئیس اداره ورزش و جوانان و عضو انجمن ادبی تائب , اشعار و متن های زیبایی از فردوسی خواند . 95frdsi1 95frdsi2

شیخی از خنج،مصطفی کارگر از گراش،پوربلاش از خور،واز انجمن ادبی تائب اوز،ندا عزیزی با شعر فردوسی سیلوانا سلمانپور،زیبا جنیدی،حسنا قاضی زاده،محمد رفیع نامی و سید مصطفی وخشوری  شعر خواندند.

فروغ هاشمی مسئول  اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی  سپاس خود را نثار عزیزانی کرد که  با نشست ها و بزرگداشت ها و مناسبت ها در کارنامه ی ادبی و هنری خود بهشتی زیبا در اردیبهشت آفریدند و هویت و فرهنگ ایران زمین را در بزرگداشت فردوسی که در نزد اقوام ایرانی از جایگاه ویزه ای برخوردار است و شاهنامه که شناسنامه ای وزین  هرخانواده ی ایرانی است را به یادگار گذاشته صمیمانه تشکر کرد.

بهرام رفیعی دبیر انجمن ادبی تائب نیز ابتدای برنامه از همراهان همیشگی تقدیر و تشکر کرد و در سخنانی کوتاه به وصف مراسم و نکوداشت ها پرداخت و از فردوسی سخن به میان آورد.

پیر کهن همراه همیشگی بزرگداشت فردوسی محمد حسین پور کریم نیز به شاهنامه خوانی مشغول شد.

سیاوش کریما و راحله رحمانی از دیگر اعضای انجمن بودند که حماسه ای از شاهنامه را اجرا کردند.

رضایی ( ریاست اداره آموزش و پرورش ) شعری در وصف مقام معلم خواند . رضایی قبل از شعرخوانی فردوسی را بزرگ شاعر ایرانی خواند که در اشعارش از فرهنگ و آموزش زیاد دیده ایم .

2016-05-15-PHOTO-00000048

موسیقی زیبای مجتبی نجم الدینی از اعضای انجمن موسیقی بر زیبایی محفل ادبی افزود .

سخنوران این نکوداشت :

فرزاد قناعت پور در بزرگداشت فردوسی :

2016-05-15-PHOTO-00000047

ما و سیاست شعر

سیاست علم و اراده ی معطوف به قدرت است.روش های دست یابی به قدرت صرفا به دیکتاتوری،سلاح و یا متدولوژی های خشک سیستماتیک و عقلانی مجرد خلاصه نمی شود. از جمله راه های نیل به مقصود سیاسی بهره مندی از ظرفیت های زبان و ادبیات و قدرت نهفته ی در آنهاست. در تاریخ ادبیات فارسی سه شاعرند که با گرامیداشت زبان و ساخت ساختار شعر پارسی در مواجهه با تهدیدهای بیرونی که متوجه زبان و فرهنگ ایرانی بوده است توانسته اند نقشی موثر از خود نشان دهند. نخستین آنها رودکی است که در حوزه ی ساختار بخشی به شعر پارسی چه در حوزه ی وزن و چه در حوزه ی قوالب نقشی موثر دارد و آماده ساز راه پر افتخار شعر پارسی پس از خود است. بر این اساس، وی همچنین نخستین شاعر پس از اسلام است که دارای دیوان اشعار است.دومین نام، متعلق به فردوسی است که در زنده نگاه داشتن و تحرک و صلابت این زبان کوشیده است.حضور نزدیک به ده هزار واژه ی ناب پارسی در شصت هزار بیت شاهنامه ی او، عمق و صلابت و استواری زبان در آن مکتوب و حکمت و تمثیل موجود در دیوان این شاعر نامی او را نما کرده است. سومین ایشان سعدی است که سلاست و فصاحت زبان پارسی است و برخی بر این عقیده اند که فارسی امروز پرورده ی فارسی پس از سعدی است.این هر سه، سیاستمدار ترین شاعران ما هستند بی آنکه در جنگی شرکت کرده و یا ردپایی در کشتاری به جای گذاشته باشند، فردوسی حماسه سرا در تمام عمر خود تنها یک جنگ به چشم خود دیده است. اما این شاعران با کیفیت کنش خود، زبان و نیز،ساختار شعر پارسی به عنوان مهمترین حامل آن را به خوبی نگاهبانی کرده از پس تمام تهدیدها و تهاجم های فرهنگی و زبانی موجود، با همراهی دیگر شاعران تاریخ، به سرمنزل مقصود رسانده اند.زبان و ساختاری که اگر نبود، فرهنگ ایرانی هم در پس سوانح احوال و اعصار مضمحل می شد و یا به استحاله در می آمد.مثال بارز آن، کشور مصر است که با از دست دادن زبان تاریخی خویش و تبدیل آن به زبانی دیگر، امروز از لحاظ تاریخ و فرهنگ در حوزه ی سیاسی و فرهنگی دیگری تعریف می شود.
آموزه ی شاعرانی چون فردوسی برای تمام ما و شاعران جوان ما این است که شعر برای شاعران جدی، تفنن نیست. جان و جهان مبارزه، مقاومت و ایستادگی است.زبان در شعر شاعران، قدرت فرهنگ و قدرت فرهنگی است که در کشاکش زمان، جنگ ها، آشفتگی ها و بحران  ها ملتی را همچنان سربلند نگاه میدارد و این است سیاست شعر.

میر هاشم ریاحی در بزرگداشت فردوسی :

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد
فردوسی یکی از معماران بنای شکوهمند فرهنگ و ادب ایران زمین است
و شاهنامه نگهدارنده و شاه ستون این بنا.
کاخی بلند و سرافراز که از پس سالیانی دراز و هزاره ای خونبار و طوفانی از باد و باران گزندی نیافته و تا همیشه استوار و پابرجاست.
فردوسی نیز چون بزرگان دیگر دفترش را به نام یزدان آغاز می کند اما از بین تمامی صفاتی که می تواند به خداوند نسبت دهد خالق را خداوند جان و خرد نام می نهد .و در واقع با این صفات  اساسی ترین باوری را که در تمامی شاهکارش برآن تاکید دارد که همان خردورزی ست راابیان می کند..کلمه ای که بیش از 500بار در شاهنامه تکرار شده .
و باور دارد که بکارگیری خرد منجر به توانایی خواهد شد
مردم انگلستان ضرب المثلی دارند بدین شکل
Knowledge is power
علم همان قدرت است. و میدانیم که غرب بعد از رنسانس در حدود پانصد سال پیش با تکیه بر دانش و فن آوری و اختراعات بی شمار به قدرت اول دنیا تبدیل شد .
قدرتی که هزار سال پیش فردوسی بخوبی از آن آگاه بود
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
دانایی توانایست. علم همان قدرت است….
اما حکیم اولین و شاید تنها شاعریست که بی درنگ پس از ستایش یزدان  به ستایش خرد می پردازد.
کنون تا چه داری بیار از خرد
که گوش نیوشنده زو برخورد
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد
ستایش خرد را، به، از راه داد
کسی کو خرد را ندارد به پیش
دلش گردد از کرده خویش ریش
چو دیدار یابی به شاخ سخن
بدانی که دانش نیابد به بن
در جایی اشاره می کنه نیت خوب و ساده دلی و روشن روانی به تنهایی کافی نیست و ای بسا کارهای نادرست که با نیت نیک توسط فردی بی خرد صورت می گیرد.
خرد تیره و مرد روشن روان؟
نباشد همی شادمان یک زمان
تنها روشن رایی و خرد در کنار روشن روانی نیکبختی را به همراه خواهد داشت.
در بیتی دیگر میگوید:
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هردو سرای
سه بار تکرار کلمه خرد در یک بیت نشان از اهمیت و تاکید بسیار بر آن است.
توجه کنیم که نظریه خردورزی بیش از هزار سال پیش توسط حکیم تدوین شده زمانی که اروپا در قعر تاریکی و جهل قرون وسطی بسر می برد .و افسوس که داشته های ما همیشه الهام بخش دیگران بوده و خودی ها نتوانسته اند به عمق مطلب و ضرورت اعمال چنین نظریه نبوغ آمیزی در بستر جامعه پی ببرند.
اما نکته بسیار مهم این است که حکیم نمودهای خرد را در پندار و کردار و گفتار هر سه مد نظر دارد و نتیجه عملی خردورزی را می ستاید.
یکی از این رفتارها مداراست و بردباری که در وصف آن چنین می سراید
ستون خرد بردباری بود
چو تیزی کنی تن به خواری بود
مداراخرد رابرادر بود
خرد بر سر جان چو افسر بود
اویادآوری می کند حتی دشمن دانااز دوست نادان بهتر است
چو دانا ترا دشمن جان بود
به از دوست مردی که نادان بود
رفتار دیگر ی که در نتیجه خرد حاصل می شود  فروتنی ست
در داستان جمشید جم با اینکه او فره ایزدی را داشته و تا مدتی به داد و نیکی فرمانروایی می کند اما پس از چیره شدن غرور بر او و ادعای خدایی فره ایزدی از او دور می شود و به تیره روزی می افتد
از قول جمشید می گوید
هنر در جهان از من آمد پدید
چو من نامور تخت ، شاهی ندید
…گر ایدون که دانید من کردم این
مرا خواند باید جهان آفرین
چو این گفته شد فر یزدان از اوی
گسست و جهان شد پر از گفتگوی
و سرانجام او
به جمشید بر  تیره گون گشت روز همی کاست آن فر گیتی فروز
براوتیره شدفره ایزدی
به کژی گرایید و نابخردی
حرص و آز و قدرت طلبی نیز همیشه در داستانهای شاهنامه در مقابل خرد قرار می گیرند
ضحاک تازی به اغوای اهریمن ‘پدر درستکار خود مرداس را می کشد و پس از فریب خوردن از اهریمن دو مار بر شانه های او میروید که خوراک روزانه آنها مغز سر مردان جوان است
چنان بد که هر شب دو مرد جوان
چه کهتر چه از تخمهٔ پهلوان
خورشگر ببردی به ایوان شاه
همی ساختی راه درمان شاه
بکشتی و مغزش بپرداختی
مران اژدها را خورش ساختی
ایده خوردن مغز جوانان یعنی مبارزه با نوگرایی و افکار نو و جسارت جوانی از طرفی کلمه مرد به نشان کنشگران و فعالان آن جامعه
و بدین سان جامعه در افسون جهل و نابخردی و بی هنری زمانه سیاهی را می گذراند
نهان گشت آیین فرزانگان
پراکنده شد کام دیوانگان
هنر خوار شد جادویی ارجمند
نهان راستی آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز
زنیکی نبودی سخن جز به راز
ندانست جز خود بد آموختن
جز از کشتن و غارت و سوختن
نکته اینکه خود حکیم مقصود از طرح موجوداتی چون اهریمن و دیو را بخوبی توضیح میدهد
تو مر دیو را مردم بد شناس
کسی کو ندارد ز یزدان سپاس
هر آنکو گذشت از را مردمی
زدیوان شمر ، مشمرش آدمی
بخشندگی هم یکی از نمود های خردورزی ست
چو بخشنده باشی گرامی شوی
ز دانایی و داد نامی شوی
و به زیبایی اشاره می کند دادو دهش همیشه و توسط هر کسی می تواند محبوبیت و فرشته خویی را به همراه داشته باشد
فریدون فرخ فرشته نبود
به مشک و به عنبر سرشته نبود
زداد و دهش یافت آن نیکویی
تو دادو دهش کن فریدون تویی
در نهایت تنها سلاح مبارزه با هریمن بدی و جهل و خودکامگی و.. رانه گرز و سنان بلکه خردورزی و تعقل  میداند و بس
زدانا بپرسید پس شهریار
که چون دیو با دل کند کارزار
به بنده چه دادست کیهان خدیو
که از کار کوته کند دست دیو؟
چنین داد پاسخ که دست خرد
ز کردار اهریمنان بگذرد
زشمشیر دیوان خرد جوشن است
دل و جان داننده زو روشن است.

2016-05-15-PHOTO-00000052

عبدالله وحدانی در بزرگداشت فردوسی:

بحث امشب من راجع به تراژدی است

ارسطو در کتاب فن شعر خود ( تراژدی را تقلید و محاکات از کار و کرداری شگرف ) میداند تراژدی نمایش اعمال مهمی است که در نهایت به ضرر قهرمان تمام میشود یعنی نمایشی که به فاجعه ختم میشود و این فاجعه معمولا مرگ جانگداز کارکتر است

تراژدی از یک سو حس ترحم را در ما بوجود میاورد و از طرف دیگر حس وحشت و هراس را

کارکتر براثر بخت برگشتگی یا بازی سرنوشت و البته به اشتباهات پیاپی خود براثر عدم توجه به علائم و هشدارهای زمینی و اسمانی زمینه وقوع فاجعه را اماده می کند

این اشتباهات نتیجه نقطه ضعف کارکتر است که ما در نبرد رستم و اسفندیار شاهد ان هستیم اسفندیار اگر چه به ظاهر رویین تن است اما نقطه ضعفی دارد که سبب نابودیش میگردد این ضعف چیزی نیست جز غرور

غرور سبب میشود که قهرمان ما علایم را یکی پس از دیگری نادیده بگیرد مثلا انجا که مادرش او را نصیحت میکند:

بدو گفت کای رنج دیده پسر

زگیتی چه جوید دل تاجور

مگرگنج و فرمان و رای وسپاه

تو داری براین بر فزونی مخواه

چو او بگذرد تاج وتختش توراست

بزرگی و شاهی و بختش توراست

اما اسفندیار پاسخ میدهد:

چنین گفت با مادر اسفندیار

که نیکو زد این داستان هوشیار

که پیش زنان راز هرگز مگوی

چوگویی سخن باز یابی به کوی

مکن هیچ کاری به فرمان زن

که هرگز نبینی زنی رای زن

در ادامه کتایون ( مادر اسفندیار ) به پسرش از دلاوری های رستم توضیح میدهد ( باز هم علامت اخطار ) اما او بی توجه است

هنگام حرکت اسفندیار با سپاهش به سوی رستم در راه شتر زانو میزند ( هشدار زمینی ) اما اسفندیار:

جهانجوی را ان بد امد به فال

بفرمود تا کش سر ببرند و یال

بدان تا بدو باز گردد بدی

نباشد بجز فره ایزدی

غمی گشت زان اشتر اسفندیار

گرفت انزمان اختر شوم خوار

در اخر داستان هر چند رستم اسفندیار را نصیحت میکند که ازین نبرد دست بردارد او قبول نمیکند زیرا فاجعه باید اتفاق بیفتد…

بدانست رستم که لابه به کار

نیاید همی پیش اسفندیار

کمان را به زه کرد و ان تیر گز

که پیکانش را داده بود اب رز

همی راند تیر گز اندر کمان

سر خویش کرده سوی اسمان

.

.

.

.

تهمتن گز اندر کمان راند زود

بر ان سان که سیمرغ فرموده بود

بزد تیر بر چشم اسفندیار

سیه شد جهان پیش ان نامدار

نگون شد سر شاه یزدان پرست

بیفتاد چاچی کمانش ز دست

.

.

تزیینی زیبا از فهیمه شریفی از اعضای انجمن ادبی :

2016-05-15-PHOTO-00000023

فرهنگ اوز...
ما را در سایت فرهنگ اوز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان farhangevaz بازدید : 178 تاريخ : دوشنبه 27 ارديبهشت 1395 ساعت: 23:56